اگر دوستت پیوند از تو گسست خود را به پیوستن با او وادار. چون از تو روی برتافت به لطف و نزدیکی با او روی آور. هنگام بخل ورزیش به او بخشش کن. در وقت دوریش به او نزدیکی نما. زمان درشتخویی اش با او نرمخو باش. هنگام گناه عذرش را بپذیر،گویا تو برده اویی،و او ولّی نعمت توست! اما بپرهیز که در غیر جای خود چنین کنی،یا با نااهلان اینگونه رفتار نمایی. دشمن دوست خویش را دوست مگیر که با دوستت دشمنی کرده ای.
خیرخواهی خود را برای دوستت خالص نما،چه او را خوش آید چه ناخوش. خشم خود را فروخور،که من جرعه ای شیرین عاقبت تر و خوش سرانجام تر از آن ندیدم. با کسی که با تو به درشتی رفتار کرد نرمی کن،که به زودی او نیز نسبت به تو نرم شود. با دشمنت نیکی کن که آن شیرین ترینِ دو پیروزی [=انتقام و بخشش] است.اگر خواستی از دوستت جدا شوی جایی برای او باقی گذار که اگر روزی خواست بازگردد،بتواند. آن که به تو گمان نیک برد [با کار نیک خود] گمانش را راست شمار.حق دوستت را با تکیه بر رفاقتی که میان شماست،تباه مساز،زیرا آن که حقش را تباه ساخته ای دوست تو نباشد. مبادا خانواده ات به سبب تو بدبخت ترین مردمان باشند.به کسی که از تو دوری می کند رغبت نشان مده. مبادا برادرت در گسستن از تو تواناتر از تو باشد در پیوستن با او.مبادا او در بدی کردن تواناتر از تو باشد در نیکویی کردن. ستم آن که به تو ستم کرد تو را گران نیاید، که او به زیان خویش و به سود تو می کوشد. پاداش آن که تو را شادمان کرد آن نیست که اندوهگینش سازی.
کلام امیر/ نامه31